روزنگار زمستانی

ساخت وبلاگ

امروز صبح دوباره نشستم به لغت خوندن، و با تمام علاقه م بهش حس کردم که خسته شدم. هرچند سعی میکنم حجم بالای لغت ها رو با جعبه لایتنر کنترل کنم، اما حواشی فکری و یه سری نگرانی ها اجازه نمیده اونطور که باید تمرکز کنم و خوب جلو برم.

یه ذره این طرف اون طرف رو نگاه کردم دیدم تمام کتاب زبان ها آشفته ان. یه ذره کتابخونه م رو نگاه کردم دیدم جای سوزن انداختن نیست. خلاصه پاشدم سعی کردم یه سری کتابای عهد بوقی آموزشی رو خارج کنم (فتوشاپ 8 و 9 !! اکسل 2007!!! و ....) تا جا واسه کتاب زبانام وا شه.

خلاصه اندازه نیم ساعت سرگرم شدم.

دوست دارم بشینم گرامر بخونم، اما از همون دوران کودکی جز علایقم نبوده!

لیسنینگ گوش کنم؟ حال و حوصله ش رو ندارم.

فکر کنم مشخصه که حسابی جنگ زده شدم!!

این روزها یکی از خبرهایی که خیلی خوشحالم میکنه، اکسپت شدن مقاله ای هست که با استادم واسه یکی از مجلات isi دادیم. هرچند ایمپکت فاکتور ژورنالش بالا نیست، اما من علی الحساب به همین راضیم.

این روزها یکسره سریال بازی تاج و تخت رو میبینم و سعی میکنم به تلفظ ها دقت کنم. هرچند با زیرنویس دیدن چندان فایده نداره، اما از هیچ بهتره. بعد یه کلمه ی سختی که تازه یاد گرفتم رو متوجه میشم تو صحبت هاشون، حسابی ذوق میکنم :|

در مورد رژیمم هم، پارسال از 66 کیلو خودمو رسوندم به 59-60 و خب خیلی خوب بود.

این روزها دوباره تنقلاتم رو زیاد کردم و رسیدم به 62 که حس نارضایتی از زندگی رو در من چند برابر می کنه.

هدف این روزها، بعد از فکر و خیال کمتر، با تمرکز بیشتر زبان خوندن و کاهش وزن دوکیلویی هست.


چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 185 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 17:49