افکار اخر شبی

ساخت وبلاگ

چی بنویسم.

صبح حالم خوب نبود. هیچ. مواقعی که حالم خوب نیست بس که نسبت به خودم بی رحمم، به خودم نهیب میزنم پاشو الکی ادا در نیار. امروز صبح ولی نشد. این شد که تا ۱۱ موندم تو جام. چشم درد و سردرد و بدن درد.

حالا احتمالا از خستگی و فشار این روزاست.

عصر براش قرص خوردم. الان که شبه هنوز چشام سنگینه. دیگه لپ تاپو بستم اومدم تو جام. 

فردا هم اینجا تعطیل رسمیه.

خیلی دارم تمرین میکنم اگه تو موقعیت سختی هستم که بقیه نیستن، ادمای دیگه رو زیر سوال نبرم. اما باز سخته و هنوز به اون درجه از عرفان نرسیدم.

اصلا کاری به شاغل بودن خانم نداریم که میگیم یه انتخاب شخصیه،

اما خانمی که هیچ بار مسیولیتی رو دوشش نیست واقعا زندگیش چطور میگذره؟ مسلما بد هم نیست.

خانم های زیادی تو فامیل هستن که مرده اینا رو میبره میاره. خرید به عهده ی مرده. هزینه ی ارایشگاه و لباس و همه چیزشو میده. بعید بدونم غصه ی پول اب و برق و گاز رو بخورن. هدیه و مسافرت و گردش هم به جاست.

من ماکسیمم ۷۰ سال عمر کنم. اون خانم بهش بیشتر خوش میگذره یا من؟

بعضی اوقات اینقدر که فکرای مختلف بهم هجوم میارن مثل دیوونه ها میشم. هندل کردن زندگی شخصیم، کارم، رسیدگی به وضعیت سلامتیم. تازه بدون هیچ هم صحبتی یا کسی که تو خونه منتظرت باشه.

درسته دستم تو جیب خودمه. اما بازم نمیدونم به من نوعی بیشتر خوش میگذره، یا کسی که تو یه خونه ی کوچیک تو یه شهرستان داره زندگی میکنه اما سرخوشه؟

تهش قراره پروفسور بشم؟

نمی دونم پروفسور شدن و تو امریکا زندگی کردن همه ی اون چیزیه که میخوام حتی اگه تا اخر عمرم تنها زندگی کنم؟

اگه بخوام پروفسور بشم، با کله ی خراب و سر لجبازی که من دارم، تا ده سال دیگه شدنیه. اما چقدر خوشحالم؟ 

شاید همین سبک زندگی رو خودم انتخاب کردم نمی دونم.

فشار امتحانه؟ نمی دونم.

بعد امتحان برنامه دارم برم آبشار نیاگارا. و دلم می خواد اپل واچ صورتی بخرم برای خودم.

کی بیشتر از من مستحق کادو گرفتنه؟ به ولله که خودم.

چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 167 تاريخ : سه شنبه 10 خرداد 1401 ساعت: 22:47