امید

ساخت وبلاگ

به زودی تولد جاری ه و من نمی دونم با چه فاصله ای از تولد اصلیش میخوان مهمونی بگیرن، اما من عادتمه که خیلی زودتر کادوی تولد بخرم و حتی برنامه ریزی کنم چی میخوام بپوشم، چه گوشواره ای بندازم و .... !

فردا احتمالا کادوی تولدش رو بخرم از طرف خودم و آقای محترم.

توی این هیری ویری زندگیمون، همین تولداست که یه مقدار سرمو گرم می کنن که برم کادو بخرم و خودمو سرگرم کنم.

 

واقعا از این متنفرم که روز رفتن به جشن درگیر کادو خریدن باشم، مگر اینکه وضعیت اورژانسی پیش بیاد و از قبل وقت نکرده باشم.

به نظرم خیلی مهمه که آدم برای عروسی ها، تولدها و خلاصه مهمانی ها از خیلی وقت پیش برنامه ریزی کنه و براش وقت بذاره.

چیزای هول هولکی رو اصصصصصصلا دوست ندارم.

 

برای بعدها که نباشیم، مثلا آرزوم اینه که، یه مبلغی تو حساب اینجامون بذاریم، تولد هرکی شد برای شخص مورد نظر خرید آنلاین کنیم تا روز تولدش برسه به دستش ^_^

 

 

 

+مستاجر طبقه بالا، که یه زن و شوهر جوان بودن، خداروشکر خونه خریدن و امروز خونه ی بالا رو خالی کردن و رفتن. خیلی براشون خوشحال شدم.

وقتی رفتن، من تو اتاق بودم و مامان صدا زد آیدا جان روز ازین بهتر برای تو، انشالله روزی خونه بخری و عاقبت بخیر بشی مامان جان. با شنیدن این جمله سرمو به بالش فشار دادم و یه دل سیر گریه کردم. همزمان داشت اذان هم می زد و غصه ی دلم بیشتر بود. امیدوارم این وضعیت بلاتکلیفی به زودی تموم بشه و خدا به همه ی جوونا رحم بکنه.

 

 

چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 131 تاريخ : سه شنبه 11 آذر 1399 ساعت: 0:01