در فراق

ساخت وبلاگ

دیروز دارالترجمه تماس گرفته بود؛ من ندیده بودم. دوباره که خودم تماس گرفتم مسئولش رفته بود و قرار شد امروز صبح باهام تماس بگیرن.

بعد من دیشب از لحظه ای که به خواب رفتم توی خواب منتظر بودم باهام تماس گرفته بشه :| یعنی میخوام بگم همچین مرکز خرید شلوغ و پرآشوبیه ذهنم.

بعد همینطوری صبح تو خواب تصمیم گرفتم خودم دوباره زنگ بزنم بگم چیکار داشتین.

از اون ور خودِ عاقلم بهم نهیب زد بس کن این بچه بازی ها رو؛ واسه چی اینقدر تو هول و بلایی آخه :/

همینطوری با خودم در جدال بودم که گوشی زنگ خورد.

دارالترجمه بود و خانم مترجم بهم گفت که برای چک کردن نهایی چون نت قطعه نمی تونم برات ایمیل کنم و خودت باید بیای بگیری.

گفتم من شهرستانم سختمه تو این هوا بیام. پیام رسان داخلی ندارین از گوشی برام بفرستین؟ 

اما ظاهرا یا بلد نبود یا نمیخواست از گوشی اطلاعات رو برام بفرسته.

دیگه نهایتا جفتمون دعا کردیم تا فردا نت وصل بشه :|

که اگه وصل نشه، مجبورم آقای محترم رو به ناحیه اعزام کنم.

اما در هر حال چه فرقی میکنه؟ وقتی نت وصل نباشه، ترجمه ی مدارکم به چه کارم میاد!

آقای محترم میگه تا فردا وصل میشه اینترنت. چقدر دوست دارم به حرفش خوشبین باشم.

 

چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 141 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 18:48