take it easy, please

ساخت وبلاگ

قضیه اینه که من همه چیزو بیش از اندازه سخت می گیرم.

توی آزمایشگاه آب، وقتی مشغول یادگیری بودم، یه جوری کارو جدی گرفته بودم که دختری که بهم یاد می داد از این همه پافشاری و تب و تابم برای یادگیری اون آزمایش های نسبتا ساده، به تعجب افتاده بود.

 

رفته بودم عکس دندادن پزشکی بگیرم. عکس بردار گفت اینو محکم با دندونات فشار بده. بعد نمی دونم چه حالتی تو چهره م دید و گفت سختش نکن چیزی نیست!

 

یکشنبه وقتی رفتم دانشگاه اونم وقتی قبلش 10 تا صلوات فرستادم از استرس؛ استادم تا منو دید با خنده گفت خب همینو پشت تلفن میگفتی برات انجام میدادم! چرا اومدی تا دانشگاه!

 

کل زندگیم رو با محدودیت های ذهنی مسخره گذروندم. بعیده منبعد فرجی در من رخ بده.

بله آیدا خانم، هی سخت بگیر هی سخت بگیر ببین تهش به کجا میرسی بیچاره.

 

+ دیروز صدای نوت ایمیل یاهو اومد. دیدم از دانشگاست. که بابت فلان مقاله ی ژورنالی که دادی می خوایم بهت اعتبار تشویقی بدیم و بیا این فرم رو پر کن. اول نفهمیدم اعتبار تشویقی معنیش چیه. بعد که رفتم فرم رو پر کردم دیدم ظاهرا قضیه به مادیات برمیگرده و مثل هر انسان فانی دیگه ای خوشحال شدم که قراره بهم پول بدن :| حالا خوبه 30 هزار تومن باشه :))

 

 

چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 141 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 18:48