چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا

ساخت وبلاگ

من به معجزه ی نوشتن اعتقاد دارم، قبلا معجزه ش رو دیدم و هنوز هم بهش پابندم

شاید واسه همینه که هنوز، با وجود اینکه زیاد رمقی واسه نوشتن نیست، باز هم تلاش میکنم، که حتی اگه روزنگاری هم شده بنویسم.

وقتی خودمو با پارسال این موقع مقایسه می کنم، خیلی چیزا - و نه همه چیز- بهتر شده...

تو کارم یه مهارت نسبی پیدا کردم و حداقل می دونم تو هر حالتی بلاخره درسمم تموم میشه


تو یه گروه علمی عضو هستم که مرتبط با کارمه. اعضای گروه، اکثریت جز رده بالاهای تخصص ما هستن و شاید بیست درصدی مثل من تازه کار باشن.

مثل اینکه یه نمایشگاه مرتبط با شغل ما داره تو فرانسه و سوییس برگزار میشه و واسه ش تور گذاشتن.

خدا میدونه که وقتی اطلاعیه ش رو دیدم، واسه چند لحظه قلبم ایست کرد

از ته قلبم دلم خواست کاش منم میتونستم برم.

همه ی کسایی که دارن میرن، چندین سال سابقه ی کاری دارن و احتمالا درآمدشون اونقدر بالا هست که از پس این سفر علمی بربیان(بعید بدونم کسی با پول باباش بخواد همچین سفری رو بره)

یهویی چشامو بستم و از خدا خواستم که علم و سوادمو اونقدر بالا ببره، که بتونم با سواد و تخصصم پول در بیارم و به آرزوهام برسم.

به قول میم، اینقدر باید تو کارم حرفه ای بشم که سر خواستن من بجنگن، نه اینکه من از امنیت شغلیم بترسم...

خدایا به همه ی کسایی که تلاش میکنن کمک کن.

الهی آمین


+بعد از نوشتن این پست مبلغ تورهای گردشگری رو نگاه کردم و یه ذره امیدوارم شدم؛ نمیدونم مبلغ این تور علمی رو چرا اینقدر بالا زده بودن...



چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 218 تاريخ : شنبه 3 مهر 1395 ساعت: 13:32