چون که به کمک احتیاج دارم

ساخت وبلاگ

استادم داره میره مسافرت از شنبه. نمی دونم خوبه اینطوری برام یا نه.

دیروز از ساعت چهار عصر تا شش غروب میتینگ داشتیم. بعد میگه اره خسته شدی برو خونه یک ساعت استراحت کن بعد دوباره شروع کن کار کردن :| تو دلم گفتم چشم بزرگوار حتما! آخه من آدم نیستم:| ساعت هشت صبح از خونه زدم بیرون و تو بهترین حالت هفت هشت غروب میرسم خونه بعد دوباره شبشم بشینم کار کنم! انگار که من خانواده ندارم یا به استراحت احتیاج ندارم. 

حالا در هر حال که این کارو نکردم، اما کاش حداقل ادم بودم ویکندا درست حسابی استراحت میکردم نه اینکه بابت هیچ کاری نکردنم زجر بکشم.

هیچ علاقه ای به این پی اچ دی م ندارم و اصلا دلم میخواد گریه کنم.

چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 6 تاريخ : جمعه 8 تير 1403 ساعت: 5:34