چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا

متن مرتبط با «مبارک» در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا نوشته شده است

سال نو مبارک

  • سلام سال نوتون مبارک. ایشالا سال خیلی خوبی براتون باشه. روز سال نو (سه شنبه) من تا غروب میتینگ داشتم. شب قبلش هفت سین رو گذاشته بودم. اما تا غروب رسیدم خونه خیلی خسته بودم و کم خوابی ناشی از ماه رمضون باعث شد تصمیم بگیریم نریم مهمونی سال نوی ایرانی ها. دیگه کمی استراحت کردم و به خونه ویدئو کال کردم. پژمان رفته بود برام عیدی بخره. دیگه افطار خوردیم بعدش. موزیک گذاشتیم و رقصیدیم و اماده شدیم برای تحویل سال که به وقت ما 11 و هفت دقیقه شب بود. عکس گرفتیم و بعد از سال تحویل با خونه هامون تماس گرفتیم. با اینکه خیلی خیل خسته بودم دلم نیومد سبزی پلو ماهی درست نکنم. با یه عااالمه خستگی سبزی پلو ماهی گذاشتم که برای سحری بخوریم. دیگه صبح فرداش کمی دیرتر رفتم دانشگاه اما رفتم. بعدش دیگه هی هوای برفی و سرد و طوفانی داریم. ماه رمضان هم که همچنان در جریانه. افطاری و سحری. دیروز همه خونه ی برادرم برای افطار مهمون بودن و عکس سفره افطاری گذاشتن که توش حلیم بودم. یهو دلم خواست و دست به کار شدم و حلیم پختم و خیلییییی خوب شد واقعا. دیگه چی؟ همین فکر کنم. ازمایشگاه امن و امانه فعلا.  ایشالا سال جدید برای همه مون خیلی خوب باشه. من جایزه ها ببرم، مقاله ها چاپ کنم، لاغرها بشم، ورزش ها کنم، خوشحال ها باشم، مسافرت ها کنم، اون اتفاق خوبه بیفته :(، و همه ی این چیزهای خوب. الهی آمین. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سال نو مبارک!

  • سال نوی ۱۴۰۲ مبارک! امیدوارم هر جا هستین سلامت باشید و دلخوشی نصیبتون... . این چند روز اینقدر شلوغم نمیرسم بیام پست بذارم... الان تو اتوبوس کمی فرصت کردم. . سال ۱۴۰۱ واقعا برای من سال خوبی بود مخصوصا نیمه دوم سال. سفر کنفرانس و تجربه های جدید. سفر به ایران و دیدن خانواده م. درجا شدن ویزای پژمان و اومدنش. چاپ مقاله هام. جشن گرفتن سال جدید با پژمان. درسته که روزهای زیادیش خسته و پژمرده بودم و شب های زیادی با گریه خوابیدم، اما برایندش برای من خوب بود... همون روز چیدن سفره هفت سین، ایمیل رسید که مقاله ای که توش نویسنده دوم بودم اکسپت شده و هم استادم و هم نویسنده اول کلی ازم تشکر کردن بابت اینکه سخت تلاش کردم تا پروژه جلو بره. اولیویا هم برام هدیه یه ماگ قشنگ اورد که ازم تشکر کنه و روزمو ساخت. اینا رو عیدی خدا محسوب می کنم :) بعد اینکه سال تحویل شد دوستم برای شام اومد پیشمون (اینجا سال تحویل ۵.۲۷ عصر بود). تا اون شبو جمع کنم بخوابم شد سه. صبحم رفتم دانشگاه و تا هشت شب داشتم کار میکردم. دیشب واقعا واقعا داشتم از خواب میمردم، و الانم که دارم میرم دانشگاه باز سرم سنگینه.  برای سال جدید میخوام خوشحال تر باشم. بیشتر مطالعه کنم. دقیق تر و سخت تر کار کنم. برای اینده م بیشتر تلاش کنم. به فکر سلامتی و کاهش وزن بیشتر باشم. انشالله تو سال جدید امتحان کندیدیسی (کاندید دکترا) رو میدم. انشالله که اون جایزه بهترین محقق رو میبرم. انشالله که زندگی قشنگ تری رو با پژمان میسازم. از همه تون ممنونم که اینجا رو میخونین و برام کامنت های قشنگ میذارین! خوشحالم که در سال جدید هم همچنان می نویسم :) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها